درباره تجربه راه اندازی باشگاههای کتابخوانی مردمی در روستاها
چند روز پیش یادداشتی در یکی از شبکههای اجتماعی نوشتم با همین نام. پشتبندش پیام از روستاهای مختلف داشتم که گزارش و عکس از فعالیتهای کتابخوانیشان و کارگاههای آموزشی و باشگاههای کتابخوانی میفرستادند. این عکسها و پیامها را که میبینم احساس میکنم اتفاقی افتاده است. چیزی تغییر کرده است.
آن گلوله برفی کوچکی که از کوه سرازیر شده بود، حالا بهمنی شده است بزرگ، اما پر خیروبرکت.
همانجا نوشتم که وقتی درباره باشگاههای کتابخوانی تصمیم میگرفتیم، اصلاً روی روستاها حساب نکرده بودیم و فکر نمیکردیم بتوانیم در روستاها کاری از پیش ببریم. امسال بهطور آزمایشی کارگاههای باشگاههای کتابخوانی را در ۱۶ روستا تشکیل دادیم. کسانی که در کارگاههای آموزشی باشگاههای کتابخوانی شرکت کرده باشند، میتوانند باشگاه تشکیل بدهند. این باشگاهها کاملاً مردمی است و نهادهای دولتی در تشکیل و اداره آن دخالتی ندارند. آلان باشگاههای کتابخوانی در روستاها در حال عضوگیری هستند و هرروز یکی از تسهیل گران باشگاهش را راه میاندازد و از تشکیل باشگاه و گردهمایی بچهها عکس و فیلم میفرستد.
دیروز صبح گزارش صمیمانه دوستان نویسندهام را از سفرشان به روستاهای شمسی یزد و علوی کاشان میخواندم. آنچه در این گزارشها دیده میشود، محدود به کتابخوانی نیست؛ اتفاقی فراتر است. رویدادی اجتماعی است با محوریت کتاب. روستایی در سیستان و بلوچستان کاری میکند. به مدد شبکههای اجتماعی گزارش و عکس و فیلم منتشر میکنند. در روستای استانهای اردبیل و یزد و گلستان و کردستان و خراسان و مرکزی و فارس و… آن را میبینند و واکنش نشان میدهند.
استفاده از فنّاوری باعث شده است که کارهایشان بازتاب داشته باشد و تجربههایشان بهسرعت منتقل شود. از هم یاد میگیرند و به هم یاد میدهند.
حالا دیگر موضوع فقط کتاب نیست. کتابخوانی همچون هستهای است که آنها را گرد هم آورده است. دوستانی که برای کارگاههای آموزشی به آن روستاها رفتهاند، از تأثیر این اتفاق در روستاها شگفتزده میشوند. چهره روستا تغییر میکند. مقامات و مدیرانی که سال تا سال پایشان به روستاها نمیرسید، به خاطر این اتفاق در روستاها حضور پیدا میکنند. دهیاریها که فکر نمیکردیم در کنار دغدغه آب و حمام و برق و گاز و کود و… برای کتاب هم سهمی در میان دغدغههایشان قائل باشند، پایکار آمدهاند.
دوستان ما برای برگزاری کارگاه آموزشی به روستا میروند. 40-30 نفر یا گاهی حتی ۸۰ نفر از آن روستا و روستاهای اطراف در این کارگاههای دوروزه با موضوعهایی همچون مفهوم خواندن در روزگار ما، ترویج کتابخوانی، انواع کتاب و ادبیات کودک،، شیوههای تأسیس باشگاه کتابخوانی، شیوههای گفتوگوی گروهی درباره کتاب و…. حضور پیدا میکنند و بعد باشگاه تشکیل میدهند. برنامه ساده این بود، اما دهیاریهای روستاها به ابتکار خود، این کارگاه را به آیین فرهنگی مهمی تبدیل کردهاند و برایش افتتاحیه گذاشتهاند و پای فرماندار و نماینده مجلس و مقامات شهر و شهرستان را به این بهانه به روستایشان بازکردهاند.
افزون بر این روستاهای مختلف با استفاده از شبکههای اجتماعی باهم ارتباط گرفتهاند و فراتر از جغرافیا تجربههایشان را منتقل میکنند. بچههای روستا از طریق شبکههای اجتماعی نویسنده برخی از کتابهایی را که خواندهاند، پیدا میکنند و…
هرروز عکسها و فیلمهای روستاهای مختلف ایران را در زمینه کتابخوانی میبینم، روستاهایی که در آن به زبانها و گویشهای کردی و ترکی و ترکمنی و بلوچی و لری و فارسی حرف میزنند، روستاهایی از شمال و جنوب و غرب و شرق ایران و با فاصلههای دور، اما نه زبان فاصله است و نه فاصله جغرافیایی مانع. آنها هم را مییابند و درباره همه چیز با هم گفتوگو میکنند.
آنچه به نام کتاب و کتابخوانی در این روستاها در حال شکل گرفتن است، فراتر از فعالیت ترویج کتابخوانی است، کتابخوانی در این روستاها همچون نهادی اجتماعی عمل میکند. محملی است برای حضور گستردهتر زنان در فعالیتهای اجتماعی.
چند هفته پیش نهاد کتابخانههای عمومی، مجلسی ترتیب داده بود برای تقدیر از روستاهای دوستدار کتاب. وقتی جمعیت را نگاه کردم، بیش از ۴۰ درصد خانم بودند. چند سالی است به ناگزیر در جلسات دولتی بسیاری شرکت کردهام. در هیچ جلسهای چنین ترکیب متوازن جنسیتی ندیدهام. فعالیت کتابخوانی دارد چهره روستاها را تغییر میدهد. راهی برای حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی پیشنهاد میدهد.
از سوی دیگر محملی است برای فرهنگیتر شدن مدیریت روستا، محملی است برای تمرین گفتوگو و مشارکت مدنی، حتی محملی است که در آن به بحرانهای ملی مانند کمآبی بیندیشند و دربارهاش گفتوگو کنند.
کافی است واژه روستاهای دوستدار کتاب را در موتورهای جستوجوگر، جستوجو کنید و عکسها را که نگاه کنید، خودتان میبینید.